انجام کارها توسط خویشتن

دیروز اومدم اسب آبی رو بنویسم. دیدم خیلی وضعیت وبلاگ داغونه.

ازین حیث که به سایت‌های مختلف ریدایرکت میشد و اعصاب من رو به عنوان کسی که میخواد یه پست ساده بذاره خورد میکرد. اینکه خواننده چه حسی میگیره بماند.

وبلاگ رو کوبیدیم و از نو آوردیم. چطوری؟ میگم برات (من خوبم. تو چطوری؟).

ادامه خواندن انجام کارها توسط خویشتن

اسب آبی

دونفر با هم داشتن دعوا میکردن. یکیشون به اون یکی گفت اسب آبی.
اینم نگرفت منظورشو. ۶ ماه بعد یهو اومد پیش همین یارو و زد زیر گوشش.
طرف گفت چرا زدی؟
گفت که: من تا دیروز نمیدونستم اسب آبی چیه. دیروز رفتم اسب آبی رو دیدم.

این داستان حکایت برخی قضیه‌هاییه که سرکار اتفاق میفته. یه حرکتی میزنی یا یه اتفاقی میفته که مدتی بعد صداش درمیاد و اثراتش مشخص میشه.
و موقعی میان برای شکایت و دعوا که کار از کار گذشته.